بزن زیر گریه

نزار امشب هم با یه بغض سر بشه 

بزن زیر گریه چشممات تر بشه 

بزار چشماتو خیلی آروم رو هم 

بزن زیر گریه سبک شی یه کم  

یه امشب غرورو بزارش کنار

اگه ابری هستی با لذت ببار 

هنوزم اگه عاشقش هستی که 

نریز غصه هاتو تو قلبت دیگه 

غرورت نزار دیگه خستت کنه 

اگه نیست باید دل شکستت کنه 

نمی تونی پنهون کنی داغونی 

نمی تونی یادش نباشی  

                       به این آسونی

چند سال از امشب بگذره؟

چیزی نمی تونم بگم قرار از من بگذری

چیزی نگو می فهممت باید از این خونه بری

چند سال از امشب بگذره تا من فراموشت کنم

تا با یک دریا تو خودم خاموشه خاموشت کنم

تنهاییامو بعد از این با قلب کی قسمت کنم؟

واسه فراموش کردنت باید به چی عادت کنم؟

تو باید از من رد بشی من باید از تو بگذرم

کاری نمی تونم کنم باید بیفتی از سرم

بعد از تو باید با خودم تنهای تنها سر کنم

یک عمر باید بگذره تا امشبو باور کنم

چند سال از امشب بگذره با من یکی همخونه شه

احساس امروزم به تو حتی یک شب وارونه شه



شعری از نرودا

گاه و بیگاه فرو می شوی

در چاه خاموشی ات،

در ژرفای خشم پر غرورت،

و چون باز می گردی

نمی توانی حتی اندکی

از انچه در آنجا یافته ای

با خود بیاوری.

عشق من، در چاه بسته ات

چه می یابی؟

خزه ی دریایی،مانداب، صخره؟

با چشمانی بسته چه می بینی،

زخم ها و تلخی ها را؟

زیبای من، در چاهی که هستی

آنچه را که در بلندی ها برایت کنار گذاشته ام

نخواهی دید.

دسته ای یاس شبنم زده را،

بوسه ای ژرف تر از چاهت را.

از من وحشت نکن،

بار دیگر در ژرفای کینه ات ننشین.

واژه هایم را که برای آزار تو می آیند

در مشت بگیر و از پنجره رهایشان کن.

آن ها باز می گردند برای آزار من

بی اینکه تو رهنمونشان باشی

آن ها سلاح را از لحظه ای درشتخویانه گرفته اند

که اینک رد سینه ام خاموش شده است.

اگر دهانم سر آزارت دارد

تو لبخند بزن.

من چوپانی نیستم نرم خو، آنگونه که رد افسانه،

اما جنگلبانی ام

که زمین را ، باد را و کوهها را

با تو قسمت می کند.

دوستم داشته باش، لبخند بزن

یاریم کن تا خوب باشم.

در درون من زخم بر خود مزن، سودی ندارد،

با زخمی که بر من می زنی خود را زخمی نکن.

(پابلو نرودا)