به زندگی می نگرم
و در کوچه باغ های زندگی قدم می زنم
می بینم بر در و دیوارهای آن
ناجوانمردی را حک کردند
درخت عشق
برگ های زیبایش در حال ریزش است
و رو به بی عشقی می رود
گلهای یاس و بنفشه با زمین قهرند
نسیمی از دیار غربت و اندوه می وزد
و به دنبال راهی است در دلها
چرا در کوچه باغ های زندگی
شبح هایی با قلبی سنگی باشند
چرا همه با آرزوی یک
خنده ی کودکانه بمیرند..
سلام علی جون ... بابا ترکوندیا با این فعالیتت ! روزی چندتا پست داری شیطون ؟!!! راستی کامنت قبلی دستم رفت رو اینتر پاکش کن !